طرحی دیگر در بررسی غنا در قرآن و مراثی (2)
فصل دوم: حقیقت غنا و مقصود از غنای در قرآن و مراثی
بحث لغوی
معنای لغوی غنا فراتر از آنچه مورد نیاز باشد، در مباحث مرتبط تبیین شده است و ما درصدد بررسی جامع آن نبوده و نیازی نیز بدان نمی بینیم و غنا را تنها از این زاویه بررسی می کنیم که عنصر شاخص در غنا چیست؟ آیا در حقیقت غنا، ملازمت با شهوت رانی و طرب وجود دارد؟ یا جوهر معنایی آن، اعم از این مورد است؟ توجه به این نکته در جمع روایات و فهم دقیق مقصود فقهایی که قائل به جواز تغنی در قرآن و مراثی شده اند، بسیار کارساز است.غنا: از ماده ی غنی، به معنای بی نیازی است. از این رو به فرد ثروتمند غنی و به زنی که از شدت زیبایی بی نیاز از زیور و زینت باشد، غانیه گفته می شود. (1) به همین مناسبت عرب به صدای بلندی که دوست داشتنی باشد، غنا می گوید: «کلّ مَن رَفَع صوتَه و وَالاهُ فصَوتُه عند العرب غِنأ» (2) همان طور که به صدای طرب دار نیز غنا گفته می شود.
وجه مناسبت غنا با ریشه ی «غنی»، یا بی نیاز کردن صوت غنا از هر شادکننده ی دیگر است و یا به جهت اوج و کمال آن در زیبایی است که آن را از هر چیز دیگری بی نیاز می سازد.
طرب: در این معنای به کار رفته است: شادی و اندوه، رخوت و سستی که در اثر حزن و یا شادی در انسان ایجاد شود، حرکت، شوق و ... البته در میان مردم بیشتر به معنای شادی به کار می رود. (3)
بنابراین غنا ملازمه ای با مفسده و شهوت ندارد و در گوهر غنا مفسده داشتن یا مناسبت با مجالس لهو و لعب گنجانده نشده است، ولی چون اغلب انسان ها چنین نغمه های شاد و بلند و دل نشینی را در مجالس رقص و پای کوبی به کار می گیرند و آن را در خدمت شهوت و دلبری قرار می دهند، در همین معنا استعمال می شود. از این رو اگر در لسان شرع بدون قرینه به کار رود، به معنای شایع آن حمل می شود.
حقیقت غنا
درباره ی حقیقت غنا چند فرض وجود دارد:فرض اول آن است که غنا تنها کیفیت تولید صداست؛ یعنی قالب خاصی است که صدا و سخنانی در آن قالب درست شده به وجود می آیند، مانند وزن فعل مضارع (یفعل) که حقیقتی جز وزن و قالب ندارد و حتی در تحقق خارجی خود وابسته به ماده ی «ی ف ع ل» است و تفاوتی ندارد که کدام ماده در این قالب جای بگیرد، مهم این است که این قالب برای معنای خاصی وضع شده و هر ماده ای در آن قرار گیرد، به معنای «مضارع مفرد مذکر غایب» تبدیل خواهد شد.
فرض دیگر این است که غنا تنها قالب تولید صدا نیست، بلکه حقیقتی است اعم از وزن و قالب خاصی از کیفیت تولید صدا که با مضامینی متناسب با خود ایجاد می شود.
ظاهراً نخستین کسی که این بحث را به طور جدّی مطرح کرد، شیخ انصاری است. همان طور که گذشت، ایشان به استناد آیات «لهو الحدیث» و «قول زور» معیار حرمت را بر لهوی بودن دانسته و می افزاید که حتی اگر لهو در کیفیت کلام حاصل شود باز هم حرام است. ایشان برای اثبات مدعای خود به حکایت ورود پیامبر اسلام (ص) به مدینه اشاره می کند و می نویسد:
و مما یدل علی حرمة الغناء من حیث کونه لهوا و باطلا و لغوا روایة عبدالأعلی ... قال: سألت أبا عبدالله (ع) عن الغناء و قلت إنهم یزعمون أن رسول الله (ص) رخص فی أن یقال جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحیکم فقال کذبوا ...
فإن الکلام المذکور المرخص فیه بزعمهم لیس بالباطل و اللهو اللذین یکذب الإمام (ع) رخصة النبی (ص) فیه فلیس الإنکار الشدید و جعل ما زعموا الرخصة فیه من اللهو بالباطل إلا من جهة التغنی به؛ (4)
و از چیزهایی که دلالت بر حرمت غنا به خاطر لهو و باطل بودن آن می کند، روایت عبدالاعلی است ... نقل کرد که از امام صادق (ع) درباره ی غنا پرسیدم و گفتم: اهل سنت گمان می کنند که رسول خدا (ص) اجازه داد که گفته شود: آمدیم پیشتان، آمدیم پیشتان، به ما خوش آمد بگویید، به ما خوش آمد بگویید، ما هم به شما سلام می کنیم. فرمود: آنها دروغ می گویند ...
پس کلام مذکوری که به گمان اهل سنت، اجازه داده شده بود، باطل و لهوی است که امام (ع) به شدت اجازه دادن پیامبر را درباره ی آن انکار کرد و لهو و باطل بودن آن تنها از جهت غنا کردن با آن الفاظ بود - گرچه آن الفاظ فی حد نفسه باطل نبودند.
سپس به این نتیجه می رسد که در صدق غنا، نیازی به محتوا نیست و صرف آهنگ و اسلوب برای صدق آن کافی است. حضرت امام خمینی نیز گذشته از تأکید بر این مبنا، آن را لازمه ی تعریف تمام کسانی می داند که اقدام به تعریف غنا کرده اند:
ثمّ إنّ مقتضی کلمات کلّ من تصدّی لتحدید الغناء أنّه من کیفیّة الصوت أو الصوت نفسه، و لیست مادّة الکلام دخیلة فیه، و لا فرق فی حصوله بین أن یکون الکلام باطلا أو حقاً و حکمة أو قرآناً أو رثاء لمظلوم، و هو واضح لا ینبغی التأمّل فیه؛ (5)
پس لازمه ی سخنان هر کسی که اقدام به تعریف غنا کرده، این است که آن از کیفیت صدا یا خود صداست، و ماده ی کلام دخالتی در آن ندارد و در تحقق آن تفاوتی ندارد که سخن، سخن باطل یا حق و حکمت و قرآن و مرثیه بر مظلومی باشد، و البته این مطلب به قدری واضح است که تأمل در آن شایسته نیست.
ظاهراً دلیل این برداشت از حقیقت غنا، سخنی است که اهل لغت در تعریف آن نوشته اند؛ زیرا همان گونه که گذشت غنا در لغت به معنای «مد الصوت» یا «تحسین الصوت» و مثال آن آمده است. تعریف مشهور نیز متأثر از گفتار اهل لغت است. آنچه که از تعریف مشهور و اهل لغت به دست می آید، همان چیزی است که شیخ و به تبع ایشان حضرت امام خمینی ذکر کرده اند؛ زیرا کش دادن صدا، غیر از سخنی است که در قالب این کش و قوس ادا می شود. از این نظر ایرادی بر برداشت ایشان وارد نیست.
تأملات
نکته ی اول: منشأ پاره ای از برداشت های غلط، قاعده سازی افراطی در مسائل عرفی است. برخی به شدت می کوشند تا ضوابط عرفی را در قالب های خاصی مشخص کنند و در تقسیمات ویژه ای بگنجانند. بسیار دیده می شود که افراد در مواجهه با مسائل مختلف می گویند: «چون ما فلان مبنا را انتخاب کرده ایم، پس باید در اینجا هم این طور معنا کنیم». این در حالی است که عرف مانند عقل و ریاضیات، ضابطه های دقیق و تخلف ناپذیر ندارد. هیچ قاعده ای توسط عرف جعل نشده مگر این که استثناهای فراوان به خود دیده است. بنابراین حتی بر فرض این که یقین حاصل شود که مثلاً از نظر عرف در فلان مسئله ضابطه ی خاصی وجود دارد، نباید از قضاوت عرف در تک تک موارد غفلت کرد یا حتی پنداشت که این قواعد عمومی هستند. این کار باعث می شود تا فقیه از لطایف نانوشته ای که در گفتار و حتی رفتار عرفی وجود دارد، غفلت کند و تنها به برخی از قواعد اصولی اتکا نماید.به بیان دیگر، فهم رفتار و گفتار عرفی، بیش از این که دانش باشد، مهارت است و در بیشتر موارد انضباط علمی ندارد و کسانی که از این زاویه بدان می نگرند، از قسمت اعظم مفاهیم و حقایق مربوط به رفتارهای انسانی محروم می مانند. برخی فراموش کرده اند که قاعده در جایی وضع می شود و به کار می رود که نفس حقیقت نمایان نباشد و تمسک به قواعد و اصول موجبات رفع شبهه گردد. بنابراین بایسته است فقیه قبل از پرداختن به قواعد و نگاه به ظاهر ضابطه مند، به خود واقع آن گونه که هست بنگرد؛ چرا که در بسیاری از موارد نیازی به اجرای قواعد نیست.
نکته ی دوم: تأثیرپذیری فراوان از کلمات اهل لغت نیز یکی از آفاتی است که دامن گیر برخی از فقها به ویژه فقهای غیرعرب شده است؛ زیرا کسانی که نگاه بیرونی به زبان دارند، مجبورند همه چیز را از پنجره ی تنگ لغتنامه ها ببینند و به طور طبیعی گمان برند که معنای متعارف این لغت در میان اهل لسان به خصوص اگر متعلق به هزار سال پیش باشد، همان است که در معاجم ذکر شده است. غافل از این که این معنا به این شکل و ضابطه باقی نمانده و با آج استعمال، آن قدر سوهان خورده است که تند و تیزی معنای نوشته شده در لغتنامه ها را از دست داده است.
گذشته ازاین که اهل لغت نیز فهم خود را از معنای گفتاری و عرفی می نویسند و بسیار دیده می شود که خود نیز معنای لفظی را آن قدر به قید و بند می کشند و تلاش می کنند تا تعریف روشنی از آن ارائه دهند در حالی که این همه ریزه کاری ها در معنای محاوره ی عرفی وجود ندارد.
به باور ما تصور «صرف کیفیة الصوت» بودن غنا، از همین غفلت ها ناشی شده است؛ یعنی برخی از فقها به جای این که در پی درک صحیح معنای عرفی، آن هم با لطایف و ظرایف خاص خودش باشند، به دنبال معنای لغوی و درست کردن معنایی منطقی برای آن هستند و این روش کار در موضوعات عرفی ثمری جز پیچ و تاب خوردن مسائل ندارد. برخی معانی عرفی را چنان با دقت ارسطویی جراحی می کنند که گویا با یک قاعده ی دقیق عقلی یا ریاضی سروکار دارند، غافل از این که عرف به این تحلیل ها بهایی نمی دهد و در بسیاری از موارد حتی الزامات ساختگی و دستوری را برنمی تابد. عرف کاری به این ندارد که ما کلام را به کیفیت و ماده تقسیم کنیم. از نظر او در عالم خارج یک چیز بیشتر وجود ندارد و آن صدایی است که در زمان و مکان خاصی از دهان شخص خاصی خارج می شود و به گوش او می رسد و همه ی اینها در تفسیر او از این کلام مؤثر است، خواه ما بپذیریم یا نپذیریم. به همین دلیل است که گاه نتیجه ی بحث های علمی برای عامه ی مردم شگفت آور و نپذیرفتنی است. برخی از معاصرین متوجه این نکته بوده و حدود غنا را چنین بیان می کنند:
موسیقی حرام، موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه است و گاهی شخصیت نوازنده یا کلام همراه آهنگ یا مکان و یا سایر شرایط در این که موسیقی تحت عنوان موسیقی مطرب و لهوی حرام و یا عنوان حرام دیگر قرار بگیرد مؤثر است مانند این که بر اثر آن امور، منجر به ترتّب فساد شود. (6)
شاید دغدغه ای که این بزرگان را به این سمت و سو برده و تلاش ایشان را برانگیخته تا این مبنا را تقویت کنند، توجیه حرمت قرآن و مراثی به سبک و روش غناست. ایشان کوشیده اند تا با تأسیس آن، ادعا کنند که غنای حرام، صرفاً نوعی از قالب های گفتاری است. بنابراین این قالب در هرجا که باشد، حرمت را نیز به دنبال خواهد داشت، خواه کلام حق یا باطل باشد. با این فرض اگر این تعریف غنا کنار گذاشته شود، توجیهی برای حرمت غنا در قرآن و مراثی نخواهد بود؛ در حالی که چنین نیست و برای اثبات حرمت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت به سبک غنا، به صیرورت و تغییر ماهیت تلاوت و مرثیه نیازی نیست و چنان که در فصل اول گذشت، معیار حرمت تلهّی و بطلان است. بنابراین ممکن است که اسلوب غنا در محتوای قرآن مندکّ شود و غنا بر آن صدق نکند، اما چون با معارف و حقایق قرآنی منافات دارد، تلهّی در آن به حساب آید و موجب مهجوریت و استهزاء به آن شود. همین مطلب را درباره ی مراثی اهل بیت (هم) نیز می توان تکرار کرد؛ زیرا حقیقت حزن و بکاء جزوعانه و توجه به آرمان های بلند ایشان و اندیشه در آن، اغلب با چنین نغمه هایی سازگار نیست؛ چیزی که امروزه ما آشکارا شاهد آن هستیم. در نتیجه عنوان لهو، استهزاء و صدّ عن سبیل لله بر آن صدق می کند. در ادامه بحث مبسوطی را در این زمینه پی می گیریم تا ابعاد آن بیشتر روشن شود.
بحث قرآنی
نکته ای که تأمل اهل دقت را می طلبد، این است که قرآن در بیان رفتارهای نامناسب با خود، به جای عناوین خاصی نظیر غنا، از عناوین کلی بهره می گیرد که هر نوع رفتار نامناسبی را دربر گیرد و شاخص هایی که معرفی می کند، مطالق با لهو یعنی اعراض و استهزاء به آن است.مهجور ساختن و رها کردن قرآن
برخی از اشراف و مخالفان رسالت، با استخدام افراد قصه گو که افسانه های باستانی را برای مردم نقل می کردند، در تلاش بودند چنین جلوه دهند که قرآن نیز از همین سنخ است و محمد (ص) نیز قصه گویی بیش نیست. به عبارتی شأن قرآن را در حدّ قصه و پیامبر را در حدّ قصه گو پایین می آوردند و مانع از هدایت مردم به عظمت قرآن و معارف ناب آن می شدند و موجبات انزوا و استهزاء را فراهم می ساختند. (7) از این رو رسول خدا (ص) در روز رستاخیز از چنین افرادی زبان را به گلایه باز خواهد کرد:وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَومِی اتَّخَذُوا هذَا القُرآنَ مَهجُوراً؛ (8)
و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند.
مهجور شدن قرآن، با غفلت از اهداف قرآن صورت می گیرد. قرآن مهم ترین هدف خود را انذار معرف می کند. (9) به همین دلیل نیز در آیه نفر هدف تبلیغ علما را انذار می داند. البته بشارت دادن نیز جزو رسالت های تمام انبیا و کتب آسمانی به شمار می رود اما چون انذار آن بیش از تبشیر است و بر آن سایه انداخته است، بیشتر بر جنبه ی انذاری آن تأکید می شود. بنابراین اگر حرکتی خلاف این هدف باشد، باعث مهجور شدن قرآن می شود و پر واضح است که تلاوت قرآن با صدای غنا و اهل فسق و کبائر، صبغه ی مادی بدان داده و مانع از آثار معنوی آن می شود.
از دیگر مصادیق رها کردن قرآن، عدم تدبر در آیات قرآن است. تدبر در قرآن با لهو و لعب سازگار نیست و تغنی و امثال آن مانع از تدبر در مسائلی مانند قبر، قیامت، توحید، نظام آفرینش و به طور خلاصه مانع از تدبر در جدی ترین شئون زندگی انسان می شود.
تدبر در قرآن به اندازه ای است که انسان دین خود را بشناسد واجب است یا حداقل یکی از راه های مهم شناخت دین است. از این رو جریانی که مانع از آن شود، جریانی انحرافی است. (10)
وهن و استهزاء
تلاوت قرآن با آهنگ های لعو و لعب، از مصادیق استهزاء و مسخره گرفتن قرآن است؛ زیرا بسیاری از آیات قرآن انذار دهنده اند و براساس حزن نازل شده اند، (11) تلاوت چنین آیاتی در قالب همان چیزهایی که قرآن از آنها نهی کرده است، به گونه ای مسخره کردن قرآن به شمار می رود.وَاتَّخَذُوا آیاتی وَ ما أنذِرُوا هُزُواً؛ (12)
و آیات ما و مجازات هایی را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند!
عبارت «ما أنذرُوا هُزُواً» به روشنی دلالت دارد بر این که آن چیزی را که از آن ترسانده شده بودند، به استهزاء می گیرند؛ یعنی دوزخ قبر و قیامت را به مسخره می گیرند، مانند این که کسی آیات عذاب را پرتحرک و یا با آهنگی شاد بخواند. (13)
بحث روایی
در روایات نیز مطلق روش هایی که با روح قرآن سازگاری نداشته باشد، محکوم شده است. در ادامه به تحلیل برخی از آنها می پردازیم:عَلیَّ بنُ مُحَمَّد عَن إبراهیمَ الأحمَرِ عَن عَبدِاللهِ بنِ حَمّاد عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنان عَن أبی عَبدِالله (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ (ص) اقرَءُوا و القرآنَ بألحانِ العَرَبِ وَ أصواتِهَا وَ إیاکُم وَ لُحُونَ أهلِِ الفِسقِ و أهلِ الکَبائِرِ فَأنَّهُ سَیَجِیءُ مِن بَعدِی أقوامُ یُرَجِّعُونَ القرآنَ تَرجیعَ الغناء و النّوحِ وَ الرَّهبانیة لا یَجُوزُ تَراقیَهُم، قُلُوبُهُم مَقلُوبَة وَ قُلُوبُ مَن یُعجِبُهُ شَأنُهُم؛ (14)
رسول خدا (ص) فرمود: قرآن را با نغمه و صدای عربی بخوانید. مبادا به سراغ نغمه و آواز اهل فسوق و فجور و کبائر بروید. همانا بعد از من اقوامی خواهند آمد که قرآن را با آهنگ غنا و یا نوحه و یا راهبان - اهل کتاب - خواهند خواند، صدای قرآن از حلقومشان تجاوز نمی کند و در دل های شان اثر نخواهد گذاشت. دل های آنان و هرکسی که از صدای شان خوشش بیاید، واژگون شده است.
نتیجه این که غنا مساوی با صوت لهوی و باطل و صداهای اهل فسق و کبائر نیست، بلکه بسیاری از صداهای لهوی و اهل فسق و باطل، از تعریف آن خارج است و در میان عرف مردم نیز غنا به حساب نمی آید، و در زمان ما برای هر طائفه از اهل لهو و فسق و غنا، شغل خاص و مکان مهیایی است و برای شغل و فنّش اسم خاصی است که اهل آن فنون با همان اسم می شناسند. (15)
تعبیر «یُرَجِّعُونَ القُرآنَ تَرجیعَ الغِنَاءِ وَ النَّوحِ وَ الرَّهبانِیة» بیانگر نوع ترجیع به کار رفته در قرآن است. ترجیع به معنای کش و قوس صداست که با گردش آن در گلو به وجود می آید و بیشتر در صداهای بلند ایجاد می شود. در بیان نوع ترجیع، ترجیع غنا، نوحه و رهبانیه بیان شده است و این بدان معناست که ترجیع قرآن، از نوع همان ترجیع هایی است که در این موارد شکل می گیرد.
بنابراین غنای در قرآن الزاماً به این معنا نیست که قرآن را به گونه ای بخوانند که شهوت مخاطبان را برانگیزد یا موجب رقص شود؛ زیرا پدید آوردن غنای شهوت انگیز از کتابی که مالامال از انذار است و براساس حزن نازل شده است، کاری بس دشوار و برخلاف عادت و طبع انسان است و شکی در حرمت چنین فرضی نیست؛ بلکه ظهور روایت در مواردی است که قاری با اقتباس از آهنگ ها و نغمه های رایج در غنا و نوحه سرایی و رهبانان مسیحی و یهودی، سبک مشابهی را در تلاوت قرآن درپیش گیرد. حرمت این کار از تعابیری مانند «إیّاکُم وَ لُحُونَ أهلِ الفسقِ وَ أهلِ الکَبائِرِ» و «لا یُجُوزُ تَرَاقیَهُم قُلُوبُهُم مَقلُوبَة وَ قُلُوبُ مَن یُعجِبُهُ شَأنُهُم» برداشت می شود؛ زیرا:
1. مخاطب قرار دادن جمع، که شاید مقصود از آن امت باشد، بار معنایی سنگینی را ایجاد می کند و با مخاطب قرار دادن یک نفر تفاوت دارد؛
2. تعبیر «ایاکم» با تأکید همراه است؛
3. برحذر داشتن از اهل فسق و کبائر، بر این دلالت می کند که خطر محذور در همین مایه هاست؛
4. بدون تردید ترک مستحب یا ارتکاب مکروه، باعث واژگونی قلب نمی شود؛ واژگونی قلب، به معنای تغییر هویت روح انسانی و تبدیل آن به روح حیوانی است. پرواضح است که انجام غیرحرام، باعث چنین تغییری در روح انسان نمی شود. گذشته از این که آهنگ تند و انذارگونه روایت نیز مؤید این برداشت است.
مرحوم شیخ نیز بیانی دارد که ظاهراً ناظر به این روایت و روایات مشابه است:
و بالجملة، فالمحرّم هو ما کان من لحون أهل الفسوق المعاصی التی ورد النهی عن قراءة القرآن بها سواء کان مساویاً للغناء أو أعم أو أخص؛ (16)
در نهایت، حرام آن چیزی است که از صداهای اهل فسق و معاصی باشد که نهی از قرائت قرآن به آن سبک وارد شده است. فرقی نمی کند که صدای ایشان را مساوی با غنا بدانیم یا اعم یا اخص.
و بهذا الإسناد عن علی بن أبی طالب (ع) قال سمعت رسول الله (ص) یقول إنی أخاف علیکم استخفافا بالدین و بیع الحکم و قطیعة الرحم و أن تتخذوا القرآن مزامیر و تقدمون أحدکم و لیس بأفضلکم فی الدین؛ (17)
حضرت امیر (ع) نقل می کند شنیدم که رسول خدا (ص) می فرمود: من بر شما از چند چیز می ترسم؛ سبک شمردن دین، فروش حکم و قطع رحم و نی انگاشتن قرآن و جلو انداختن کسی که در دین بر شما فضیلتی ندارد.
تعبیراتی نظیر «انی اخاف علیکم» که خطابی از سوی رهبر به امت است، دربر گیرنده ی این معناست که او از چیزی می ترسد که کل امت را تهدید می کند و شمارش مواردی از این تهدیدات که اصل دین، رهبری دینی و مهم ترین اصول اجتماعی دین را نشانه رفته است، نشانگر آن است که آن حضرت در مقام بیان محرماتی بسیار مهم است. از این رو از مجموع تعبیرات یاد شده و آهنگ بیان آن حضرت و نوع موارد بیان شده، نه تنها حرمت غنا در قرآن فهمیده می شود که عظمت آن نیز برداشت می شود.
مقصود از تعبیر «ان تتخذوا القرآن مزامیر» این است که آنان قرآن را مانند نی وسیله ای برای مشغولیت و دل خوشی می دانند و از اهداف بلند و مضامین سازنده ی آن غفلت می ورزند. به همین دلیل روز به روز از حقایق آن فاصله گرفته و بر صدای خوش آن می افزایند. به بیانی دیگر دغدغه ی حضرت، فاصله گرفتن امت از روح قرآن و پرداختن به صوت و لحن قرآن است؛ زیرا بسیار دور از ذهن است که امت رسول خدا (ص) پس از ایشان، قرآن را به گونه ای مثلاً رقص آور بخوانند که عرف آن را مصداق غنا بداند. تأویل خارجی این فرمایش مؤید برداشت مذکور است؛ زیرا پس از پیامبر (ص) مردم قرآن را وسیله ی تغنی قرار ندادند، ولی با پرداختن بیش از اندازه به ظاهر تلاوت قرآن، از حقیقت آن غافل شدند.
البته ممکن است گفته شود که این بیان اساساً ناظر به کیفیت تلاوت، اعم از غنا یا غیر آن، نیست بلکه ناظر به غفلت از حقیقت قرآن و ترک عمل به آن است. بنابراین با روش های معمول تلاوت قرآن نیز قابل جمع می باشد، مانند آنچه امروزه رایج شده است که مردم به ظواهر شعائر چنان می پردازند که از حقایق آنها غافل می شوند. بنابراین حرمت از ناحیه ی ترک عمل به قرآن است نه از ناحیه ی سبک خواندن آن، و تمثیل به نِی زدن کنایه از اشتغال به آن است.
این برداشت گرچه با روایت سازگار است، اما با تنقیح مناط به طریق اولی بر مطلوب ما دلالت می کند؛ زیرا اگر غفلت از حقیقت قرآن و ترک عمل بدان حرام باشد، تلاوت آن به گونه ای که باعث وهن و استهزاء و غفلت از حقیقت آن شود، به طریق اولی حرام خواهد بود.
عِدَّة مِن أصحابنا عَن سَهلِ بنِ زیَاد عَن یَعقُوبَ بنِ إسحاقَ الضَّبِّیّ عَن أبی عِمرانَ الأرمَنیَّ عَن عَبداللهِ بنِ الحَکَمِ عَن جابِرٍ عَن أبی جَعفَرٍ (ع) قالَ قُلتُ إنَّ قَوماً إذَا ذَکَرُوا شَیئاً مِنَ القُرآنِ أو حُدِّثوُا بِهِ صَعقَ أحَدَهُم حَتّی یُرَی أنَّ أحَدَهُم لَو قُطعَت یَداهُ أو رُِجلاهُ لَم یَعشُر بذلکَ فَقَالَ سُبحانَ الله ذَاکَ مِنَ الشَّیطانِ مَا بِهَذَا نُعِتُوا إنَّمَا هُوَ اللّینُ وَ الرِّقَّة وَ الدَّمعَة وَ الوَجَلُ؛ (18)
جابر نقل می کند که به حضرت باقر (ع) عرضه کردم: مردمی هستند که چون آیه ای از قرآن را به یاد آورند و یا برای آنان خوانده شود، فریاد زده و بی هوش می شوند حتی دیده شده است که اگر دست ها یا پاهایشان را ببرند نمی فهمند؟ فرمود: سبحان الله این کار شیطان است؛ به چنین چیزی توصیف نشده اند، و همانا تأثر از قرآن به نرم شدن دل و رقت قلب و اشک ریختن و ترس است.
بنابراین این روایت، صرف حالات خاص معنوی، برای الهی بودن یک حرکت کافی نیست. روشن است وقتی ائمه (هم) از انجام اعمال زننده در تلاوت قرآن نهی می کنند، این نهی در انجام آن اعمال در مراثی امام حسین (ع) بیشتر خواهد بود؛ زیرا کسانی که این کارها را انجام می دادند، به قصد تقرب و اثرپذیری از قرآن چنین می کردند. بنابراین اگر کسی برای اظهار جزع و ناراحتی نیز این کارها را انجام دهد، مشمول این روایت می شود؛ زیرا این اعمال و رفتار از سیره ی ایشان نیست. شیوه ی ایشان متکی به نوحه و گریه و زیارت بود. به بیان دیگر تقلید از صداها و آهنگ ها و نغمه های اهل فسوق و کبائر، در راستای اهداف مراثی امام حسین (ع) که احیای ولایت ائمه (هم) و احیای معارف دین است نمی باشد، بلکه در جهت مخالف آن است. از سوی دیگر این صداها زیبایی و دلنشین مادی دارند و با مراثی امام حسین (ع) که از یک زیبایی بسیار والای معنوی برخوردار است، سازگار نیست و اثر بخشی آن را از بین می برد و حتی زمینه ی انحراف در مسیر حرکت آن را فراهم می آورد.
پی نوشت ها :
1. لسان العرب، ج 15، ص 138.
2. همان، ص 136.
3. لسان العرب، ج 1، ص 558؛ مجمع البحرین، ج 2، ص 109.
4. شیخ انصاری، المکاسب، ج 1، ص 142.
5. امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج 1، ص 307.
6. سید علی خامنه ای، أجوبة الاستفتاءات، ص 249.
7. «وَ مِنهُم مَن یَستَمعُ إلَیکَ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أکنَّة أن یَفقَهُوهُ وَ فی آذانِهِم وَقرً وَ إن یَرَوا کُلَّ آیَة لا یُؤمِنُوا بِها حَتَّی إذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إن هذا إلآ أساطیرُ الأوَّلینَ» (سوره ی انعام، آیه ی 25).
8. سوره ی فرقان، آیه ی 3.
9. «وَ هذا کِتابُ أنزَلناهُ مُبارَکُ مُصَدِّقُ الَّذی بَینَ یَدَیهِ وَ لِتُنذِرَ أمَّ القُری وَ مَن حَولَها» (سوره ی انعام، آیه ی 92).
10. «کِتابُ أنزلناهُ إلیکَ مُبارَکُ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتذَکَّر أولُوا الألبابِ» (سوره ی ص، آیه ی 29).
11. عَلیّ بنُ إبراهیمَ عَن أبیه عَن ابنِ أبی عُمَیرٍ عَمَّن ذَکَرَهُ عَن أبِی عَبدِ اللهِ (ع) قالَ إِنَّ القُرآنَ نَزَلَ بِالحُزنِ فَاقرَءُوهُ بِالحُزنِ» (الکافی، ج 2، ص 614، ح 2).
12. سوره ی کهف، آیه ی 56.
13. از دیگر آیاتی که می توان در تأیید این مطلب بدان استناد کرد این آیه است: «وَ قَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِی الکِتابِ أن إذا سَمعتُم آیاتِ اللهِ یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتَّی یَخُوضُوا فی حَدَیثٍ غَیرِهِ إنَّکُم إذاً مِثلُهُم إنَّ اللهَ جامِعُ المُنافِقینَ وَ الکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً» (سوره ی نساء، آیه ی 140).
14. الکافی، ج 2، ص 614، ح 3.
15. امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج 1، ص 307.
16. شیخ انصاری، المکاسب، ج 1، ص 291.
17. عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 42، ح 140.
18. الکافی، ج2 ، ص 617، ح 1. ظاهراً مقصود از این فرقه، صوفیه هستند که در زمان امام صادق (ع) اجتماعاتی داشتند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}